انگار سالهاست که من مرده ام
اما هنوز ذهن زخمی ام
یاد تو را نشانه می رود
انگار سالهاست که من مرده ام
اما هنوز ذهن زخمی ام
یاد تو را نشانه می رود
و حرف هایی تلخ
که از اعماق تنهایی ام بیرون می آید
دستم را بگیر
من به بودن تو نیاز دارم
در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست
زندگی آب روانی است روان میگذرد..........
آنچه تقدیر من و توست همان می گذرد
چشمانم خیس می شود
گویی غمی در صدایت نهفته است
وجودم در نفس سرد باغ خشکیده است
و بغض گلویم ، زخم می زند آخرین نفس هایم را
به فریادم برس ، خدای مهربان